سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/4/15
10:2 صبح

از کجا آمده ایم و به کجا می رویم؟

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

بسم الله الرحمن الرحیم

و امروز می خواهم با تو درد و دل ها بگویم.

اما به شرطی سفره ی دلم را برایت باز می کنم که به حرف های ناپخته ام گوش دهی و تا آخر آن ها را بخوانی.

آدمی از آن روز که پا به عرصه ی گیتی گذاشت، خواست که بهترین راه زندگی را کشف کند، چونکه برای رسیدن به آمال و آرزوهایش و روزهای بهتر به آن نیاز داشت. از آن روز شاید ده ها هزار سال…

نه! بلکه بیشتر…

شاید صدها هزار سال گذشه باشد. انسان امروزی هم هنوز به پیروی از پدران خویش به دنبال کشف بهترین راه زندگی است!

و هنوز که هنوز است انسان ها به یک حقیقت واحد که مورد قبول تمام ساکنین این کره ی خاکی باشد، نرسیده اند.

بعضی دین داری را پیشه کرده وآن را صراط مستقیم خود می پندارند. از این گروه شاخه های بسیاری پا گرفته است، مانند : اسلام، مسیحیت، یهودیت، زرتشتیت و … که معمولا این ها را ادیان توحیدی می نامند و ادیان دیگری که غیرخدای واحد را می پرستند می توان به هندوئیسم، بودائیسم، آنیمیسم و …اشاره کرد.

از طرف دیگر کسانی هستند که به مادیگراها معروف و مشهورند و سرچشمه جهان را برخلاف ادیان، ماده و مادیات می پندارند. جالب اینجاست که هر کدام از این گروهها (دینی و مادی) خود به شاخه های بسیاری تقسیم بندی می شوند و هر کدام از این شاخه ها، راه خود را بهترین راه و آئین خود را نجات بخش ترین آئین ها می دانند! به گونه ای که پیروان دیگر تفکرات را نگون بخت و داخل شده در وادی ضلالت می پندارند.

حال جایگاه ما کجاست؟

بارزترین نکته ای که وجود دارد این است که اگر به چگونگی ادامه ی حیات این نوع تفکرات بنگریم در می یابیم که فرزندان هر خانواده در اکثر موارد پیرو تفکرات پدران و مادران خود هستند! یعنی بستگی دارد که انسانی در کجا به دنیا بیاید، پیشاپیش می توان حدس زد که او پیرو چه نوع تفکر و آئینی است.

اما سوال اینجاست که در این آشفته بازار، حقیقت کجا پنهان گشته است؟

آیا حقیقت وجود خارجی ندارد؟ آیا سوفسطائیان که قرن ها قبل از میلاد مسیح(ع) می گفتند: که یک حقیقت واحد وجود ندارد و هر که هرچه پنداشت برای خود او حقیقت است، درست است؟ یا اینکه حقیقت وجود دارد اما تشخیص آن از میان هزاران راهی که به عنوان حقیقت قطعی و مسلم[؟!] معرفی شده برای ما ممکن نیست؟ اگر اینگونه باشد، یعنی اینکه حقیقت را نمی توان به طور یقینی شناسایی کرد و سپس آن را انتخاب نمود و به آن عمل کرد و در آخر به همه عرضه نمود. اگر شما آنچه را که می پنداری حقیقت است به دیگران عرضه کنی(در خوش بینانه ترین حالت) قطعا دیگران آن را با شک و شبهه ی فراوان مورد بررسی قرار می دهند اما نمی توانند آن را به عنوان یک اصل واحد بپذیرند و به آن عمل کنند.

شاید…

شاید به خاطر این باشد که فکر می کنندباید آن راه را آزمون کنند تا از صحت و صقم آن مطلع شوند!

اما آیا عمر انسان کفاف این تجربه و آزمون را می دهد؟

پس باید به فکر چاره ای دیگر بود…

آن چاره چیست؟

تـو می دانـی ؟