سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/4/15
10:12 صبح

?? کابوس بم ?? (به مناسبت سالگرد زلزله شهرم)

بدست فاضل در دسته از دیار کریمان

بسم الله الرحمان الرحیم

 

 به عنوان فرزندی از بم که در آن زلزله بودم و دیدم و لمس کردم آن واقعه را ،مطالب زیر را مطابق با واقع می دانم و اصلا انگار دست نوشته های خود من است(البته به غیر از این قضیه ی گوگرد!) پس پیشنهاد می کنم که بخوانید :

 

می گفتند پیش از آن که زمین بلرزد و سقف ها آوار شوند، صداهای عجیبی از دل زمین می شنیده اند، خیلی ها هم بودند که قسم می خوردند بویی شبیه بوی گوگرد را حس کرده اند که از دل زمین بیرون می زده، اما هیچ کس به این صداها توجه نمی کند، و گرنه خیلی راحت می توانستند شب را بیرون بخوابند و درست در لحظه ای که دیوارها کوتاه می شده اند تا سقف ها به زمین بچسبند، توی آن چهاردیواری های خشت و گلی گیر نیفتند.

هیچ کس اما نه غرش زمین را جدی گرفته بود و نه بوی گوگردی را که از دل زمین بیرون می زد، هیچ کس... . به همین خاطر بود شاید هرجا آوار را که کنار می زدی به اندازه ای که حالت از این دنیا به هم بخورد، جنازه برای بیرون آوردن و خواباندن کنار جاده ها وجود داشت، جنازه هایی که دعا می کردیم آنقدر خوابشان سنگین بوده باشد که سنگینی سقف هم نتوانسته باشد بیدارشان کند، از صداهای زمین یک روز بعد از زلزله خبری نبود، بوی گوگرد هم دیگر نمی آمد و بوی تعفن داشت همه شهر را می گرفت، زمین هنوز می لرزید، اما دیگر قدرتش را از دست داده بود و نمی توانست با لرزه هایش جایی را ویران کند. زمین می لرزید، زیر پای ما و همه کسانی که هاج و واج مانده بودند وسط کوچه هایی که هیچ دیواری نبود تا آن ها را از هم جدا کند. هاج و واج مانده بودند بین درخت هایی که انگار سبز نبودند و رنگشان یک چیزی بین خاکی و قهوه ای شده بود، درخت هایی که اگر خاک را از سر و روی شان می تکاندی زردی پوست پرتقال ها را می دیدی که دیگر نمی توانستند کسی را وسوسه کنند.

صدای غرش زمین دیگر نمی آمد، اما صدای پارس سگ ها معلق مانده بود بین زمین و آسمان تا هر لحظه خبر پیدا شدن جنازه های تازه، پخش شود توی کوچه ها. تک و توک آدم ها ، زنده از زیر آن همه خشت بیرون می آمدند تا بُهت زده ببینند آنچه را که هرگز فکر نمی کردند حتی در خواب ببینند.

ارگ هم خاموش بود و در سکوت به ویرانه هایی می اندیشید که خاطراتشان زیر آوارها مدفون شده بودند، خاطره لطفعلی خان زند و دلاوری هایش هم مانده بود زیر آوار انگار که ارگ در غروب پس از زلزله بد جوری غریب می نمود، برای همه آن هایی که پیش از زلزله ارگ را دیده بودند، از آن عمارت شاه نشین و در ورودی و  باروها چیزی نمانده بود جز تلی خاک، مثل خود بم که زیر خروارها خاک رنگ های سبزش را از یاد برده بود و نقاب ماتم بر خود کشیده بود.

می گفتند دانش آموزان زیادی زیر آوار مانده اند، می گفتند جوان های زیادی رفته اند با آرزوهایی که داشتند، می گفتند برای دفن این همه آدم باید فکر دیگری کرد و ما زیر آخرین اشعه های آفتابی که یک روز پس از زلزله داشت غروب می کرد یادمان می آمد که رویاها چه زود تبدیل به کابوس می شوند...

 

منبع : ضمیمه نسل ? جام جم با تغییر و اضافات


87/4/15
10:5 صبح

ستیز تا به کی؟ عناد تا به کجا؟

بدست فاضل در دسته دو کلمه حرف سیاسی، از دیار کریمان

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر زمانی خواستیم چهره ی واقعی و دلسوزانه جناحهای سیاسی موجود کشور را بررسی کنیم و آنان را مورد نقد قرار دهیم، خوب است که به مطالعه و بررسی واکنش های آنان در مقابل (( مصالح ملی کشور )) و نیز (( مقابله با کشورهای خارجی )) بپردازیم.

قطعا در مورد سفر آقای احمدی نژاد ــ رئیس جمهور محترم ــ به نیویورک حرف و حدیث بسیاری گفته شده و این موضوع از زوایای گوناگونی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. اما بد نیست که نگاهی به عملکرد و واکنش به دور از منطق، برخی از احزاب داخلی کشور هم بیاندازیم.

این حق طبیعی برخی از قلم به دستان و منتقدین است که انتقادات جزیی خود را در مورد سخنان آقای احمدی نژاد ابراز دارند و سخنان ایشان را مورد نقد و داوری قرار دهند، اما مسئله ی اصلی اینجاست که آیا واقعا می باید به بهانه ی نقد سخنرانی و مواضع ایشان، مسائل حزبی و جناحی خود را فدای مصالح ملی کشور نمود و در مقابل اتهامات دشمنان خارجی سکوت اختیار کرد و یا حتی بدتر از آن، با آنان هم صدا شد؟!

به چه دلیل حزب یا احزابی می بایست سفر آقای احمدی نژاد ــ رئیس جمهور منتخب ملت ایران ــ به نیویورک و دفاع شجاعانه و مدبرانه ایشان از حیثیت ملی ایرانیان در دانشگاه کلمبیا را نامنصفانه، به باد انتقاد گرفته و خواسته یا ناخواسته، همسو و هم ناله با رسانه های استکباری غربی گفتار و عمل شایسته ایشان را در مقابل اتهامات و فحاشی های رئیس دانشگاه کلمبیا را تقبیح و تخطئه نمایند؟

به چه دلیل برخی از این جریانات داخلی عمل عالمانه ایشان در آن دانشگاه را که به حق دفاع از منطق و حیثیت مردم ایران بود را به شدیدترین وجه محکوم می کنند و در عوض خطاب به ایشان می گویند که اگر ما به جای شما بودیم و تهمت های اینچنینی رئیس دانشگاه کلمبیا را می شنیدیم، بدون هیچگونه درنگی دانشگاه را ترک می کردیم!

آیا واقعا، اگر رئیس جمهور در آن برهه از زمان دانشگاه را ترک می نمود و در مقابل افترائات آقای کالینجر ( رئیس دانشگاه مذکور ) پاسخی نمی داد، همین افراد به اصطلاح دلسوز نمی گفتند که چرا آقای رئیس جمهور در مقابل دشنام های وی دلیرانه ایستادگی نکرد و پاسخ دندانشکنی به وی نداد؟ قطعا که از همین حربه سود می جستند!

و باز جای تاسف است که یکی از نشریات محلی استانمان همراه و همصدا با اینچنین جریاناتی در یکی از مقالات خود تیتر زشت و قبیح : (( آقای رئیس جمهور! اگر من به جای شما بودم، جلسه را ترک می کردم… !؟!؟ )) را بر می گزیند.

آیا به بهانه ی چنین دلایل غیرمنطقی می بایست به گونه ای موضع گیری شود که نظام رسانه ای غرب و سیاستمداران امپریالیسم جهانی پاک و منزه جلوه داده شده و نماینده ملت ایران مقصر اصلی این داستان قلمداد شود؟! در این صورت باید به هویت ملی و انقلابی اینگونه جریانات قویا شک کرد.

از طرف دیگر راقم آن سطور در مقاله ی خود از آقای احمدی نژاد می پرسند که : ((در طول دو سال و سه ماه زمامداری تان که سه سفر به آمریکا داشته اید، غیر از آنکه روابط ما با این کشور متخاصم [؟!] تیره تر و تیره تر شده است لطفا بگویید، با صرف این همه هزینه مادی و معنوی چه دست آورد مثبتی که به حال ملک و ملت مفید و برای آینده کشور مناسب و مقتضی باشد حاصل شده است؟ ))

ایشان بارها و بارها و حتی در مصاحبه ی با خبرگزاری های خارجی ( مانند شبکه ی امریکایی سی بی اس )

و حتی در خود دانشگاه کلمبیا و همچنین در جلسه ی پرسش و پاسخ با خبرنگاران آمریکایی در نیویورک این سخن امام (ره) را با این مضمون بیان کردند که ما حاضریم با تمام کشورهای دنیا رابطه برقرار کنیم به جز نظام نژاد پرست آپارتاید در آفریقای جنوبی ( که هم اکنون از هم پاشیده است) و رژیم غاصب اسرائیل.

از این گذشته حتی دولت ایران در سال گذشته و برای برقراری روابط بین دو ملت ایران و آمریکا حاضر شد که پرواز مستقیم با نیویورک را راه اندازی کند که با مخالفت دولت آمریکا مواجه گشت!

قبول درخواست اساتید و دانشجویان دانشگاه کلمبیا توسط رئیس جمهوری مبنی بر سفر علمی ـ تحقیقاتی ایشان به ایران را هم می توان نقطه ی عطفی در روابط بین نخبگان و اندیشمندان دو ملت دانست(البته در صورت عدم مخالفت دولت آمریکا!) و همچنین عدم مقابله به مثل و انگشت نگاری از اتباع آمریکایی به هنگام ورود به کشورمان ــ که به مثابه ی توهین به یک ملت است ــ هم یکی دیگر از دلایل پیش قدمی ماست و در آخر آزاد بودن خبرنگاران و رسانه های آمریکایی در کشورمان و در مقابل عدم آزادی خبرنگاران ما در آمریکا از نکات دیگر و در خور توجه این بحث است.

آخر رابطه با آمریکا که اینچنین عده ای را از خود بی خود کرده است به چه قیمتی؟ آیا نمی بینند که دولت آمریکا هر روز که می گذرد نسبت به ملت شریف ایران مخاصم تر و بد دهن تر می شود و حتی اخیرا کنگره ی آمریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را جزو لیست تروریست ها قرار داده است!!

نگارنده در قسمت دیگری از مقاله ی خود می گوید : (( سوال بنده این است شما که در حفظ سنگر سخنرانی تان اصرار داشتید چه چیزی یا چه چیزهایی نگفته ای را می خواستید بگوئید که آمریکاییان و بخصوص دانشجویان نشنیده بودند یا نمی دانستند؟ و اساسا باور دارید آنچه که بعد از اهانت ها گفتید مثل همیشه [؟!] متاسفانه اثرگذار نبود که شاید هر کس جای شما می بود این مقدار هم دوام نمی آورد. ))

انکار اینچنین بدیهیات اظهر من شمس هم جای بسی شگفتی دارد.آیا کف زدن های پی در پی دانشجویان که تایید کننده سخنان آقای احمدی نژاد بود دلیل بر تکراری بودن سخنان ایشان برای مستمعین تلقی می شود؟

چطور است که رسانه ها و منابع مختلف و متعدد بین المللی و داخلی نسبت به حضور اثر گذار رئیس جمهوری در آن دانشگاه لب به ستایش ایشان گشوده و حتی از روزنامه صیونیستی ها آرتص گرفته تا جان بولتون نماینده سابق آمریکا خود را شکست خورده ی این جنگ می دانند و به این امر اعتراف می کنند، آن وقت عده ای خودی می آیند و می گویند….

به امید آن روزی که این افراد به اصطلاح روشنفکرِ قلم به دست به خود باوری رسیده و هویت ملی و انقلابی خود را از یاد نبرند.