سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/4/15
10:13 صبح

حیف که قیصر را نشناختم...!

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

به نام الله

(( پیش کش به پدرم

و به یاد مادرم

که پیش از بال گشودن من

پر کشیده بود... ))

دیشب بود که این نوشته ها را به طور کاملا اتفاقی دیدم و خواندم. این اولین اثری بود که از قیصر امین پور داشتم می خواندم!

 " بی بال پریدن " نام این اثر زیباست که واقعاً ارزش خواندن دارد و نه یک بار بلکه صد بار.

تازه با روح لطیف این شاعر آشنا شدم، حیف که دیر و خیلی دیر آشنا شدم.

آخر بیش از دو ماه است که از درگذشتنش می گذرد. هنگام خواندن این اثر بی نظیر آن قدر سبُک شدم که انگار روحم داشت می رفت تا به آسمان عروج کند اما باز جاذبه کتاب دست مرا گرفت و گفت بمان و بخوان...

برای یادگاری چندجمله جمیل از جملات زیبای ایشان را از کتاب مذکور(قسمت "کتاب ها مثل آدم ها هستند") نقل می کنم :

* بعضی از کتاب ها هر چه دارند از دیگران گرفته اند و بعضی از کتاب ها هر چه دارند به دیگران می بخشند.

* بعضی از کتاب ها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم.

*بعضی از کتاب ها پیش از تولد می میرند و بعضی تا ابد زنده هستند.

* .....

و در قسمتی دیگر از کتاب، از زبان یک رفتگر شکسته دل می گوید :

((  من پاییز را جارو می کنم  زمستان را پارو می کنم. تابستان را می شویم تا همیشه بهار باشد. ))

واقعا انسان روح سراسر لطیف و عزیز ایشان را باید تحسین کند اما حیف که دیگر کار از کار گذشته است و ما را امید همرهی او نیست مگر با ذکر صلوات و قرائت فاتحه...