سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/4/20
4:7 عصر

بوسه ای آتشین بر...

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

 

چرا نمی شود بوسه بر آتش زد.

چرا روی آب، راه رفتن ممکن نیست.

چرا نباید، در آسمان شنا کرد. چرا پرواز دردریا میّسر نیست.

چرا خورشید نور می دهد و ماه بازتاب نور. چرا جنگل سبز است و آسمان آبی.

چرا باران به آسمان عروج نمی کند. چرا شبِ کویر ستاره هایش پر نور است.

چرا مردمان شهر خاکستری رنگند. چرا مردمان روستا سبزسبزاند.

چرا کلاغ زیبا نیست. چرا زنبور نیش دارد.چرا سوسک ترس دارد!

چرا من می نویسم. چرا تو می خوانی.

چرا شب سیه است و روز روشن.

شاید هم اینگونه که می بینیم نیست.

شاید (( چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید )).

شاید آن وقت، در دریا پرواز کردی .

شاید آن وقت کلاغ را زیبا دیدی.

شاید آن وقت شبِ ِتاریک به سفیدای برف در نظرت سپید تجلی کرد.

شاید آن وقت باران شدی و عروج کردی به آسمان.


شاید
آن وقت بشود بوسه بر آتش زد.