سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/6/15
9:15 عصر

نماز شب فدای شکم

بدست فاضل در دسته

                                                               به نام الله

 

ایام اعتکاف بود و دم دمه های اذان صبح.

نسیم سحری جان را نوازش می داد و شرشر فواره ی صحن مسجد گوش را جلا.

بعضی سحری خورده و برخی هنوز داشتند می خوردند.

دست چپ ما، کمی آن طرف تر دو سه نوجوان مشغول بودند. دو نفرشان سر غذاها را بازکرده و مشغول خوردن شدند. ولی آن یکی برخاست تا دوباره نماز بخواند...

رفیقش گفت: علی! بسه دیگه، الآن اذان میشه. نماز شفع رو ولش کن.

رفیقش نگاه معناداری کرد و گفت: تمام مزه اش به همینه.

و من با دهانی پر از غذا خجل از اینکه با این هیکلم نماز شب را فدای شکم کردم!