گفتند بزرگ مردی از تبارقم، از این دنیا رحلت کرد…
نگاهی به نامش انداختم…
هم نام من بود!
تا به حال این چنین نامم را زیبا نیافته بودم.
او ” محمد فاضل ” نام داشت.
بزرگ مردی که افتخار شیعه محسوب می شد و افتخار ما، او بود.
قلم دیگر قدرت بیان ندارد و بدین سبب به نقل قولی اکتفا می کنم :
(( چگونه باید خفاش شب پر، به توصیف آفتاب عالم تاب بنشیند و چگونه قطره ای گل آلود از بحری زمرّد بگوید؟
چگونه به وصف ابر مردی بنشینیم که در بزرگی اش همین بس که آن چه از او نگفته اند و نتوانند گفت طومارهاست و آنچه گفته اند سطری است ناتمام.
و چگونه باید سر را بلندکنیم، تا در میان عرش، ستیغ این کوهِ کتمان را به تماشا بنشینیم؟
پس به ذره ای می نگریم سرگردان. در امتداد نور خورشید که عزم سفر دارد، به او می گوییم:
(( اگر به او رسیدی، به اینجا باز گرد و برایمان از او بگو ))
و او به ما می نگرد و آرام پاسخ می دهد:
(( آن را که خبر شد خبری باز نیامد… ))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. هیئت تحریریه مو سسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس،عطش،انتشارات موسسه شمس الشموس