شاید بزرگترین جهل و گرفتاری مردم عصرها، پیروی کورکورانه از عقاید پدران و گذشتگانشان باشد. هر فرزندی معمولا همان اعتقاداتی را می پذیرد و عمل می کند که والدین او پذیرفته و عمل کرده اند. به عنوان مثال اگر جامعه خود را در نظربگیریم می بینیم که در اکثر موارد، اگر خانواده ای مذهبی بوده است، فرزند هم مذهبی. اگر خانواده بی بند و بار بوده فرزند هم… .
یا در بُعدی وسیع تر، اگر جامعه ی جهانی را ارزیابی کنیم می بینیم که بسته به نوع اعتقادات خانواده، فرزندان مسیحی ، لائیک، یهودی، مسلمان، هندو و … می شوند و این امر نه مخصوص نسل حاضر بلکه شاید به وسعت تاریخ بشریت باشد.
این همان بی راهه ای است که بارهاقرآن کریم آن را نکوهش کرده و به دنبال آن سرگذشت هایی را یادآوری کرده است که پند آموز است.
منظور آنجاهاییست که گمراهان به جای لبیک دعوت حق، می گویند ما را آیین نیاکان خود بس است.
(( و هنگامی که به آن ها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید. می گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می نماییم. آیا اگر پدران آن ها، چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند(باز از آن ها پیروی خواهند کرد)؟! )) سوره مبارکه بقره، آیه170.
این موضوع امروزه هم جای تأمل و تفقه دارد، حتی اگر در آیین مسلمانی باشد.
این نوع تقلید در اسلام نکوهش شده است و حتی خداوند حکیم در قرآن کریم کسانی را هدایت شده و خردمند می نامد که به سخنان گوناگون گوش فرا دهند و سپس بهترین آن را برگزینند؛ آنجا که می فرماید:
(( همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آن ها خردمندانند.)) سوره مبارکه زُمر، آیه 18.
البته نباید از این نکته غافل شد که برای برگزیدن بهترین سخن باید بتوان انواع ادعاهای مغالطه و کذب را از صحیح و درست تشخیص داد، چون قطعا از بین این همه مسلک های متفاوت و بعضا متضاد که همگی دایه دار راه حقیقت اند، یک راه ــ نه بیشتر ــ به حقیقت منتهی نمی شود.
در گذشته مبلغان هر مذهب (اعم از مسیحی، مسلمان، بودائی و ...) آن قدر قدرت تبلیغی و جذبه داشته اند که بر هر جا وارد شوند بتوانند مردم آن جا را به دین و مسلک خود در آورند.( به عنوان مثال به کشورهای استعمارگر نگاه کنید که به هرجا پاگذاشتد مردم آن مناطق را ــ در اکثر موراد ــ مسیحی کردند).
اما امروزه آن مبلغان جای خود را به رسانه های ابرقدرت ها داده اند، آن هم با بُردی خیره کننده و تأثیری بیشتر. آن چنان تأثیر شگرفی که جبر و زور را در قالب آزادی، و سانسور و خفقان را در قالب آزادی بیان به دنیا تحمیل می کنند. مثلا در ظاهر شما آزادید که هر نوع پوشاکی را مایلید انتخاب کنید و بپوشید، اما آیا در مقابل امواج سهمگین مُدگرایی قادر به فرار هستید؟ اینجاست که به اجبار بایست مد را بپوشید چون که "مد است!". کسانی در این آزادی جبرگونه سود می برند که بتوانند عقاید خود را در پوشش مدگرایی بر جامعه تحمیل کنند.
بگذار واضح تر بگویم...
جوانی را که دوست دارد همچون غربی ها آزاد باشد، بنگر. می گوید هرچه دلم بخواهد می پوشم و به کسی ربطی ندارد، اما وقتی نوع خاصی از لباس در جامعه مد شد، او هم مانند بسیاری از جوانان جامعه خویش مجبور است تا از آن مد پیروی کند و اگر نه متهم به بُنجُل پوش عقب افتاده ی گدا می شود.
در خانه اگر کس است یک حرف بس است.