امروز می خواهم با تو سخن ها بگویم.
اما از کجا شروع کنم و به کجا ختم نمایم؟ از گذر عمر یا شور جوانی یا بی تجربگی یا آرزوهای یک جوان یا… . نمی دانم؛ عالمی است برای خودش که در درون هر جزء از اجزایش سرّی نهفته است.
عالم زیبایی است اما بستگی دارد تا تو چطور آن را ببینی. من که آن را زیبا و دشوار(؟!) می بینم.
زیبا از آن جهت که بالأخره در این دنیا یک حقیقت واحد وجود دارد و تو می توانی پس از کشف آن با خیالی آسوده به آن چنگ زنی و دشوار از آن جهت که کشف این حقیقت بسیار سخت و طاقت فرسا است.
کدام حقیقت؟ همان حقیقتی که به نیاز بنیادین من و تو پتسخ می دهد.
کدام نیاز بنیادین؟ همان نیاز به ” کشف راه درست زندگی ” ! نیازی است فطری که تمام انسان ها از اول اولین تا آخر آخرین به دنبال کشف آن بوده و هستند و خواهند بود. اما…
اما شاید میلیون ها راه به عنوان ” راه درست زندگی ” بر انسان ها عرضه شده است. اما کدامیک واقعا درست و قابل اعتمادند؟ جالب اینجاست که تمام متفکرین از متأخرین تا متجددین راههای خود را بهترین راه دانسته اند! این جاست که که عمق پیچیدگی موضوع آشکار می شود.
آیا قدرت فوق بشری ای وجود دارد ک بتواند راه درست زندگی را به من وتو بنماید؟ شاید باشد و شاید… . نظر تو چیست؟
بگذارم و بگذریم که بحث تا همین جا کفایت می کند و باقی باشد برای بعدها.