سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/4/15
9:58 صبح

به کجا می رویم؟

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

امروز می خواهم با تو سخن ها بگویم.

اما از کجا شروع کنم و به کجا ختم نمایم؟ از گذر عمر یا شور جوانی یا بی تجربگی یا آرزوهای یک جوان یا… . نمی دانم؛ عالمی است برای خودش که در درون هر جزء از اجزایش سرّی نهفته است.

عالم زیبایی است اما بستگی دارد تا تو چطور آن را ببینی. من که آن را زیبا و دشوار(؟!) می بینم.

زیبا از آن جهت که بالأخره در این دنیا یک حقیقت واحد وجود دارد و تو می توانی پس از کشف آن با خیالی آسوده به آن چنگ زنی و دشوار از آن جهت که کشف این حقیقت بسیار سخت و طاقت فرسا است.

کدام حقیقت؟ همان حقیقتی که به نیاز بنیادین من و تو پتسخ می دهد.

کدام نیاز بنیادین؟ همان نیاز به ” کشف راه درست زندگی ” ! نیازی است فطری که تمام انسان ها از اول اولین تا آخر آخرین به دنبال کشف آن بوده و هستند و خواهند بود. اما…

اما شاید میلیون ها راه به عنوان ” راه درست زندگی ” بر انسان ها عرضه شده است. اما کدامیک واقعا درست و قابل اعتمادند؟ جالب اینجاست که تمام متفکرین از متأخرین تا متجددین راههای خود را بهترین راه دانسته اند! این جاست که که عمق پیچیدگی موضوع آشکار می شود.

آیا قدرت فوق بشری ای وجود دارد ک بتواند راه درست زندگی را به من وتو بنماید؟ شاید باشد و شاید… . نظر تو چیست؟

بگذارم و بگذریم که بحث تا همین جا کفایت می کند و باقی باشد برای بعدها.


87/4/15
9:57 صبح

نام شیرین تو هر گمشده را درمان باد...

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

گفتند بزرگ مردی از تبارقم، از این دنیا رحلت کرد…

نگاهی به نامش انداختم…

هم نام من بود!

تا به حال این چنین نامم را زیبا نیافته بودم.

او ” محمد فاضل ” نام داشت.

بزرگ مردی که افتخار شیعه محسوب می شد و افتخار ما، او بود.

قلم دیگر قدرت بیان ندارد و بدین سبب به نقل قولی اکتفا می کنم :

(( چگونه باید خفاش شب پر، به توصیف آفتاب عالم تاب بنشیند و چگونه قطره ای گل آلود از بحری زمرّد بگوید؟

چگونه به وصف ابر مردی بنشینیم که در بزرگی اش همین بس که آن چه از او نگفته اند و نتوانند گفت طومارهاست و آنچه گفته اند سطری است ناتمام.

و چگونه باید سر را بلندکنیم، تا در میان عرش، ستیغ این کوهِ کتمان را به تماشا بنشینیم؟

پس به ذره ای می نگریم سرگردان. در امتداد نور خورشید که عزم سفر دارد، به او می گوییم:

(( اگر به او رسیدی، به اینجا باز گرد و برایمان از او بگو ))

و او به ما می نگرد و آرام پاسخ می دهد:

(( آن را که خبر شد خبری باز نیامد… ))

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. هیئت تحریریه مو سسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس،عطش،انتشارات موسسه شمس الشموس


87/4/15
9:41 صبح

چرا فصل عروج؟

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

 

گفت: چرا این وبلاگ را، راه انداختی؟

گفتم: تا بتوانم حرف هایم را بگویم.

گفت: چه حرفی؟

گفتم: فعلا نمی دانم!

گفت: چطور چیزی را که نمی دانی، می خواهی بنویسی؟!

گفتم: ………… نمی دانم!!

گفت: ندانستن تو ناشی از جهل توست!

گفتم: شاید!

گفت: پس خاموش باش!

گفتم: نه!

باز گفتم: اگر تاکنون ” نمی دانم” من از آن جهت بود که نمی خواستم بدانم؛ زین پس ” نمی دانم ” من از آن جهت است که می خواهم ندانسته هایم را کشف کنم و بدانم و بشناسم و پی ببرم!

گفت: …..

نه! او دیگر هیچ نداشت که بگوید و خاموش شد و خاموش و خاموش …

 


<      1   2   3   4