سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/6/7
5:12 عصر

مناظره ای به وسعت دو شخصیت

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

                                                        به نام الله

 

 

* نقدی بر مناظره جوانفکر(مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور) با طرفدار دولت آمریکا

 

موضوعی که این روزها در این دنیای مجازی خیلی سر و صدا راه انداخته است مناظره آقای جوانفکر در وبلاگ شخصیشان با شخص مجهول الهویه ای است که خود را وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا معرفی می کند.

آنچه که انگیزه لازم را ایجاد کرد تا در این مورد قلم بزنم، چاپ این مناظره ی ناتمام، در روزنامه ایران بود.

 

ارزیابی ظواهر مناظره

1. نکته جالب توجه اینکه روزنامه ایران در صفحه 20 (چاپ چهارشنبه 6 شهریور ماه) با درج این گفت و گوی دو جانبه سعی کرده است تا حالتی کاملا رسمی نسبت به مواضع دو طرف، به مخاطب القا کند.(چیزی که کاملا برخلاف موضع گیری آقای جوانفکر است). روزنامه مذکور در سرتیتر خود آورده است: « در مناظره اینترنتی  مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور با  وزارت امور خارجه آمریکا » ! همانطور که کاملا عیان است،این نشریه از عناوین رسمی دو طرف مناظره استفاده کرده است که در این جا دو سوال به ذهن متبادر می شود : 1. بنابر چه مدرکی روزنامه ایران به هویت یا صحت ادعای فرد مقابل جوانفکر پی برده است که او را " وزارت امور خارجه آمریکا " می نامد؟ آن هم در محیط مجازیی که هر کس ، هر هویتی خواست می تواند برای خود برگزیند، اعم از مرد یا زن، تحصیلکرده یا بی کار، سیاستمدار یا بقال و... بدون اینکه هیچ عواقبی دامنگیرش باشد. 2. به فرض که طرف مقابل آقای جوانفکر وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا باشد، از کجا معلوم که او هم مانند مشاور ریاست جمهوری به بیان مواضع شخصی خود نمی پردازد؟

 

ارزیابی محتوای مناظره

از ظواهر امر که بگذریم می رسیم به محتوای مناظره که جای تحلیل، تحقیق و بررسی دارد اما چون این مناظره در جریان است فعلا نمی توان  آن را کاملا نقد کرد؛ پس به یک نقد کلی اکتفا می شود و آن اینکه :

1. لحن و استدلال طرف مقابل مشاور، همچون یک شهروند عادی آمریکایی یا یک ایرانی آمریکایی تبار است که منابع اطلاعاتی خود را از شبکه های غربی یا متمایل به غرب همچون فاکس نیوز، سی ان ان، بی بی سی و... به دست آورده است. به همین دلیل اطلاعات ناقص و یکسویه در آن به وفور به چشم می خورد( به عنوان مثال به جواب داده شده توسط این شخص به قضیه حمله ناو آمریکایی وینسنس به هواپیمای ایرانی مراجعه کنید). البته اگر وی واقعا یک مقام رسمی دولت آمریکا باشد که باید به خاطر اطلاعات ناقصش متأسف بود.

2. طرز مناظره آقای جوانفکر هم منزه از عیب و نقص نیست. شتاب زدگی و جامع نبودن جواب های ایشان و بعضا کلی گویی نقطه ضعف مباحثاتشان است که شاید ایشان هم از برخی موارد کم اطلاع باشند.(البته بی حرمتی نسبت به این بزگوار نباشد).به عنوان مثال در مورد همین موضوع ناو وینسنس وقتی که ایشان از " قتل و عام 300 مسافر بی گناه" سخن به میان آورد، شخصا حدس زدم که طرف مقابل در جوابیه خود قدر یقین قضیه ی پرداخت غرامت توسط دولت آمریکا را پیش خواهد کشید و آقای جوانفکرنتوانست این موضوع را پیش بینی کند، شاید به این خاطر که اطلاعاتشان محدود به رسانه های داخلی می باشد.

و بعد اینکه مشاور رئیس جمهور در موضع گیری جالبی خطاب به طرف مقابل خود می گوید: « این منطق شما، مشوق یک گفت و گوی سازنده نیست و امکان تفاهم و استمرار گفت و گو را نیز از بین می برد.» که کاملا واضح است حربه ای است برای رهایی از بن بست های احتمالی ای که در آینده ممکن است پیش رو قرار گیرد!

 

یک پیشنهاد خدمت آقای جوانفکر

با توجه به اینکه مناظره های مکتوب نسبت به مناظره های شفاهی و زنده، دارای مزایایی هستند، از ایشان خواستارم تا از این مزایا حداکثر بهره برداری را بکنند:

از مشاوره با دیگران (مخصوصا همکاران وزارت خارجه) ابایی نداشته باشند، خط به خط نامه طرف آمریکایی را به صورت مستند و موردی پاسخ دهند تا وی مجبور به فرافکنی شود و کنترل مناظره به دست شما بیافتد. به هیچ وجه در مورد مسائلی که اطلاعات جامع و مانع ندارید، بحث نکنید تا عمیقا در آن مورد به موشکافی بپردازید و اطلاعات کامل جمع آوری کنید. هر چقدر هم که زمان یک جوابیه به طول بیانجامد، اهمیتی ندارد. چون حلاوت دست یابی به حقیقت آن را گوارا    می کند.

پیروزی شما، پیروزی ماست.

 

هر چه در اینجا نوشته شد دست نوشته های حقیر بود که حتما دور از خطا نیست، امیدوارم جسارتی به کسی نکرده باشم، بحلم کنید.


87/5/10
9:33 صبح

هجوم فرهنگی، شبهات و شهوات...

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

 

در سایت دفتر توسعه وبلاگ دینی داشتم چرخ می زدم که به متن سخنرانی استاد بزرگوار حجة الاسلام عرفان رسیدم، واقعا سخنرانی روشن کننده و پر محتوا و به روزیست، مخصوصا برای وبلاگ نویسان مذهبی نسل سه! توصیه می کنم حتما بخوانید.
 
حجت الاسلام حسن عرفان از اساتید حوزه علمیه قم در اولین جلسه معرفتی "یاران معرفت" که با همت دفتر توسعه وبلاگ دینی در جمع ده ها تن از وبلاگ نویسان طلاب و دانشجوی عضو این دفتر در مورد هجوم فرهنگی و روش مقابله با آن برگزار شد ، گفت :
واژه فرهنگ ، بیش از 200 نوع تعریف شده است که مشهورترین و کاملترین تعریف "مجموعه دانش­ها و بینش­ها، ارزش­ها و منش­ها یک ملت را فرهنگ می­گویند" .هر علمی و دانشی مخصوص کشور خاصی است. مثلا طب سوزنی دانش مخصوص کشور چین است. ما گسترده­ترین دانش را داریم، علم صرف و نحو، فلسفه و حکمت عمده دارایی علمی ماست.

حسن عرفان در ادامه افزود تهاجم به بینش­های ما، تهاجم فرهنگی است. کلمه تهاجم از باب تفاعل است که دو طرفه بودنِ هجوم را نشان می دهد. ولی اینگونه نیست و ما یک طرفه (از سوی مقابل) مورد هجوم هستیم. پس بهتر است بگویم هجوم فرهنگی. هجوم به منش­های ما، کمرنگ کردن یا تمسخر آن، هجوم فرهنگی است. در کشورهای غربی کلاه برداشتن نشانه احترام است، موقع ورود به کلیسا به نشانه احترام کلاه را برمی­دارند ولی در کشور ما کفش­ها را درمی­آوریم. اینها تفاوت­های منش ملت­ها است که به سمت کمرنگ شدن پیش می­رود. و رسانه­ها نقش بسزایی در نابودی این منش­ها دارند.هجوم فرهنگی یعنی هجوم به دانش، بینش و ارزشهاو منشها و ابزار این حمله نیز تلویزیون اینترنت فیلم و رسانه­ها می باشد . 

استاد حوزه علمیه قم در ادامه صحبت های خود تصریح کرد محتوای هجوم فرهنگی از دو بخش اصلی تشکیل شده است: شبهات و شهوات.اول ببینیم اینها چگونه در بین ملل خودشان عمل کرده اند. غرب کوشیده است آرام آرام برهنگی را ترویج کند و برهنه کنند و برهنه شوند. برهنگی اول در ادبیات داستانی نمود پیدا کرد، با بیان مسائل جنسی و چیزهایی که نباید گفته شود، این برهنگی "برهنگی ادبی" است.سپس برهنگی هنری با استفاده از هنزهای تجسمی و نمایشی مثل مجمسه سازی و رقص. و سپس برهنگی ورزشی مثل اغلب ورزش­های غربی، که با ورزش­های شرقی کاملا تفاوت دارد. در ورزشهای شرقی بدن کاملا بوسیله لباس پوشیده می شود ولی مثلا در والیبال و بسکتبال اینگونه نیست. برهنگی معماری تقریبا جدیدترین مرحله است که در کشور ما کورکورانه در حال انجام است.  

عرفان در ادامه با اشاره تاثیر رسانه ها در زندگی انسان گفت به نظر من امروز عصر، عصر تماشا است. در خیابون ما غرق تماشای ویترین مغازه ها ، آدم ها ، تبلیغات و اجناس متنوع و لوکس می­شویم،درخانه هم تلویزیون و اینترنت ما را غرق می­کند. این موقع مرگ ما فرا می­رسد چون این تماشاها ما را غرق می­کند و در واقع ما را از حرکت باز می­دارد و این یعنی مرگ.
ما باید برای گریز از این تماشاگری برنامه داشته باشیم. بزرگان شرق و غرب را ببینید که چگونه عمل کرده­اند. آیت الله بروجرودی 20 سال در مدرسه صدر اصفهان درس می­خواندند و تدریس می­کردند، در مسیر مدرسه یک بازارچه کوچک است که دو طرف گذر مغازه است. یکی از این مغازه دارن میگفت: قسم می­خورم که ایشان در طول این 20 سال که از اینجا رد می­شوند، یک بار هم به داخل مغازه­ی من نگاه نکردند.هم چنین پروفسور لویی ماسونیو فرانسوی، وقتی یکی از شاگردان در مورد نورافکن­های قوی و مشهور برج ایفل که نیمی از شهر را روشن می کند صحبت کردند با تعجب گفت: مگر برج ایفل نورافکن دارد.اگر می­خواهیم، به آرامش فکری و روحی، نزدیکی به خداوند و تمرکز دست پیدا کنیم، باید گریز از تماشاگری و حرکت به سمت بازی­گردانی و تهیه کنندگی را در دستور کار قرار دهیم. 

وی در پایان سخنان خود گفت بخش دوم مقابله با شهوات و شبهات، ستیز است. که شما دوستان طلبه و دانشجو به آن مشغول هستید. به این نکته توجه داشته باشید که وقتی نمی­توانیم ستیز کنیم(قدرت علمی و امکاناتش را نداریم) بیاد روند گریز را داشته باشیم.ستیز دو رویکرد دارد. یکی پاسخ به سوالات، که الحمدالله شما در آن موفق وارد شده­اید. دوم رویکرد ایجاد سوال است، که یک رویکرد جدید است. پاسخ به سوالات دفاعی است و کار ساده­ و سطحی­تری است ولی ایجاد سوالات یک حمله است و کارآمدی خود را نشان داده است و سختی­های خاص خودش را دارد. امیدوارم دوستان به سایت­ها و نوشته­های غیرضروری توجهی نداشته باشند و از آنها بگذرند، سعی کنید تا جایی که امکان دارد، وارد محدوده­های غیرضروری نشوید تا بتوانید آنجا که موثر و مفید هستید فعالانه حضور داشته باشید .

 

منبع : دفتر توسعه وبلاگ دینی

 

87/5/3
11:34 صبح

رفتند و رویم دیگر آیند و روند…

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

 

شاید بزرگترین جهل و گرفتاری مردم عصرها، پیروی کورکورانه از عقاید پدران و گذشتگانشان باشد. هر فرزندی معمولا همان اعتقاداتی را می پذیرد و عمل می کند که والدین او پذیرفته و عمل کرده اند. به عنوان مثال اگر جامعه خود را در نظربگیریم می بینیم که در اکثر موارد، اگر خانواده ای مذهبی بوده است، فرزند هم مذهبی. اگر خانواده بی بند و بار بوده فرزند هم… .

یا در بُعدی وسیع تر، اگر جامعه ی جهانی را ارزیابی کنیم می بینیم که بسته به نوع اعتقادات خانواده، فرزندان  مسیحی ، لائیک، یهودی، مسلمان، هندو و … می شوند و این امر نه مخصوص نسل حاضر بلکه شاید  به وسعت تاریخ بشریت باشد.

این همان بی راهه ای است که بارهاقرآن کریم آن را نکوهش کرده و به دنبال آن سرگذشت هایی را یادآوری کرده است که پند آموز است.

منظور آنجاهاییست که گمراهان به جای لبیک دعوت حق، می گویند ما را آیین نیاکان خود بس است.

 

(( و هنگامی که به آن ها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید. می گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می نماییم. آیا اگر پدران آن ها، چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند(باز از آن ها پیروی خواهند کرد)؟! )) سوره مبارکه بقره، آیه170.

 این موضوع امروزه هم جای تأمل و تفقه دارد، حتی اگر در آیین مسلمانی باشد.

این نوع تقلید در اسلام نکوهش شده است و حتی خداوند حکیم در قرآن کریم کسانی را هدایت شده و خردمند می نامد که به سخنان گوناگون گوش فرا دهند و سپس بهترین آن را برگزینند؛ آنجا که می فرماید:

(( همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آن ها خردمندانند.)) سوره مبارکه زُمر، آیه 18.

البته نباید از این نکته غافل شد که برای برگزیدن بهترین سخن باید بتوان انواع ادعاهای مغالطه و کذب را از صحیح و درست تشخیص داد، چون قطعا از بین این همه مسلک های متفاوت و بعضا متضاد که همگی دایه دار راه حقیقت اند، یک راه ــ نه بیشتر ــ به حقیقت منتهی نمی شود.

در گذشته مبلغان هر مذهب (اعم از مسیحی، مسلمان، بودائی و ...) آن قدر قدرت تبلیغی و جذبه داشته اند که بر هر جا وارد شوند بتوانند مردم آن جا را به دین و مسلک خود در آورند.( به عنوان مثال به کشورهای استعمارگر نگاه کنید که به هرجا پاگذاشتد مردم آن مناطق را ــ در اکثر موراد ــ مسیحی کردند).

اما امروزه آن مبلغان جای خود را به رسانه های ابرقدرت ها داده اند، آن هم با بُردی خیره کننده و تأثیری بیشتر. آن چنان تأثیر شگرفی که جبر و زور را در قالب آزادی، و سانسور و خفقان را در قالب آزادی بیان به دنیا تحمیل می کنند. مثلا در ظاهر شما آزادید که هر نوع پوشاکی را مایلید انتخاب کنید و بپوشید، اما آیا در مقابل امواج سهمگین مُدگرایی  قادر به فرار هستید؟ اینجاست که به اجبار بایست مد را بپوشید چون که  "مد است!". کسانی در این آزادی جبرگونه سود می برند که بتوانند عقاید خود را در پوشش مدگرایی بر جامعه تحمیل کنند.

بگذار واضح تر بگویم...

جوانی را که دوست دارد همچون غربی ها آزاد باشد، بنگر. می گوید هرچه دلم بخواهد     می پوشم و به کسی ربطی ندارد، اما وقتی نوع خاصی از لباس در جامعه مد شد، او هم مانند بسیاری از جوانان جامعه خویش مجبور است تا از آن مد پیروی کند و اگر نه متهم به بُنجُل پوش عقب افتاده ی گدا می شود.

 

در خانه اگر کس است یک حرف بس است.


87/4/30
9:9 صبح

شهر رؤیاهای من...

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

اینجا شهر رؤیاست. مردمانی دارد باصفا و یکدل. بی تفاوت از کنار یکدیگر نمی گذرند، حال و احوال همدیگر را در همه حال          می پرسند. اینجا شمال شهر و جنوب شهر ندارد، همه یک رنگند. اینجا مردم، به خاطر جیفه ی دنیا همدیگر را نمی درند.

می گویند اینجا تنهاجاییست که برادری و برابری رونق دارد. بچه یتیمان این شهر، شاید هیچگاه احساس یتیمی نکرده اند. بر در خانه ی سالمندان شهر نوشته اند: "هرگز افتتاح نشد تا تعطیل شود".

کوچکترها "احترام به بزرگترها" را بر روی قلب سرخ خود حک کرده اند.

دوچرخه اینجا، بس عجیب رونق دارد؛ آخر مردم از دود خاکستری متنفراند. رنگ سبز زینت بخش این شهر است. درختان و چمن ها و گل ها، چشم هر تازه واردی را محو جمال خود می کنند. خود خواهی و غرور و رذالت سال هاست که در قبرستان این شهر مدفون شده اند، حتی کسی جای قبرشان را نمی داند.

عدالت و گذشت و تواضع حاکمان این شهراند. وسعت قلمرویشان به اندازه ی دل های تک تک شهروندان است. کودکان شهر رؤیا بستنی هایشان را با هم تقسیم می کنند نه همچون کودکان شهر ما یواشکی و تنها بخورند. آخر هر دو دسته از بزرگترهایشان چیزهایی یادگرفته اند!

بلبلان، نغمه سرایان باغ دوستی شهراند.

اینجا شهر رؤیاست...

87/4/23
11:45 صبح

جامعه ایرانی و هویت امروز او (1)

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

                                                                   به نام الله

 

با تبریک ولادت حضرت امام جواد (علیه السلام)

جامعه ایران حکم یک انسان را دارد و اقشار جامعه، هر کدام قسمتی از پیکره ی آن.

اگر قشری از جامعه، منحرف شود انگار که عضوی از آن انسان فرضی ناکار شده است و اگر اکثریت جامعه منحرف شود، این انسانِ قصه ی ما دچار مرگ مغزی می شود. در این بین تأثیر بعضی اقشار بیشتر و محسوس تر است، مانطور که مغز و قلب و... درانسان مهم تر است.

اقشاری همچون روشن فکران، مسئولین، روحانیت و... در صورت آلودگی، جامعه را سریع تر به وادی ضلالت می کشانند. اما نقش عامه ی مردم را نباید دور از ذهن داشت زیرا اینان اند که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند و گمراهیشان یعنی سقوط جامعه و هدایتشان یعنی سعادت جامعه. به همین دلیل است که بی شمار رسانه های رادیویی، ماهواره ی و اینترنتی بیگانه بر روی این قشر مهم سرمایه گذاری کرده و می کنند. القائاتی که این رسانه ها به طور خاص به مردم تحمیل می کنند عبارتند از : دل بریدن از سردمداران نظام(هم چون رهبری و قوای سه گانه)، عقب ماندگی ایران و ایرانی به خاطر وجود این نظام، تضعیف اعتماد به نفس ملی و این که ایرانی نمی تواند، ریشه کن کردن اعتقادات مذهبی مردم، بدبینی و سو ء ظن نسبت به قشر روحانیت، فضای خفقان آلود و دیکتاتور مآبانه در کشور.

 اپوزیسیون، غربی هاو غرب گرایان منادیان آزادی، پیشرفت و دموکراسی.

البته در این میان نباید اشکالات عدیده و مهم جامعه ی ایرانی فراموش شود. به عنوان مثال عواملی که بعضا به کمک این رسانه ها آمده است، عبارتند از : 1.رواج شگفت انگیز شایعات بی پایه و اساس(گاهی اوقات در سطح ملی!) 2. مصرف گرایی بی حد وحصر(آنچه که از آن به چشم و هم چشمی یاد می شود.) 3. الگو برداری از زرق و برق جوامع غربی بدون دریافت علم وفرهنگ مثبت آنان 4. خود باختگی روشن فکر نمایان و... 

 

                                                              ادامه دارد...                                                                          


87/4/22
3:13 عصر

پنجره ای رو به سوی ماه

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

 

خسته از خباثت این ثانیه های بی صبر، به دنبال مکانی که زمان ثابت باشد.

نمی خواهم ثانیه ها بگذرند؛ می خواهم لحظه ها ساکن باشند.

چرا روزها می روند و شب ها می آیند.

چرا بهار مغلوب تابستان می شود و تابستان ناخواسته می رود تا پاییز آید و پاییز بازنده نبرد با زمستان  می شود.

چرا زمانه پرونده ی کودکیمان را برای همیشه بست تا نوجوان شویم و چرا از نوجوانی به جوانی رسیدیم. نکند که پله بعدی میانسالی است؟

چرا پدربزرگم موی سپید دارد؛ چراگونه های مادربزرگ چین و چروک دارد؟

چرا متأخرین آمدند و رفتند و چرا متجددین آمده اند تا بروند.چرا آیندگانی خواهند آمد و خواهند رفت.

اصلا چرا تو شروع به خواندن این نوشته ها کردی مگر نمی دانستی هر شروعی، سرانجامی دارد؟

شاید هم هر پایان، سرآغاز شروعی دوباره باشد. کسی چه      می داند؟

دیروز مادربزرگ در بستر گفت :به جایی می روم که روزگارش انتها ندارد.

پس چرا امروز، هنوز مادر بزرگ، اینجا کنار من است؟ نکند که مادر بزرگ فراموش کرد تا خودش را ببرد؟ حیف که چشمان بسته اش پاسخی به سوالم نمی دهند... .

 


87/4/20
4:7 عصر

بوسه ای آتشین بر...

بدست فاضل در دسته سلوک قلم

 

چرا نمی شود بوسه بر آتش زد.

چرا روی آب، راه رفتن ممکن نیست.

چرا نباید، در آسمان شنا کرد. چرا پرواز دردریا میّسر نیست.

چرا خورشید نور می دهد و ماه بازتاب نور. چرا جنگل سبز است و آسمان آبی.

چرا باران به آسمان عروج نمی کند. چرا شبِ کویر ستاره هایش پر نور است.

چرا مردمان شهر خاکستری رنگند. چرا مردمان روستا سبزسبزاند.

چرا کلاغ زیبا نیست. چرا زنبور نیش دارد.چرا سوسک ترس دارد!

چرا من می نویسم. چرا تو می خوانی.

چرا شب سیه است و روز روشن.

شاید هم اینگونه که می بینیم نیست.

شاید (( چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید )).

شاید آن وقت، در دریا پرواز کردی .

شاید آن وقت کلاغ را زیبا دیدی.

شاید آن وقت شبِ ِتاریک به سفیدای برف در نظرت سپید تجلی کرد.

شاید آن وقت باران شدی و عروج کردی به آسمان.


شاید
آن وقت بشود بوسه بر آتش زد.


<      1   2   3   4      >